اربعین تلخی داشتم ...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیروز کودک یکساله ای مهمون ما بود

وسایل گرمایشی نداشتن با اجازه ددی دعوتشون کردم

علی رضا

با مامانش دوروز خونه ما بودن

چقد دوسش داشتم نگهداریش سخت بود حتی ی ربع هم نمیتونستم

همه قشنگیهاش ی طرف و لحظه خدافظی

مامانش گذاشتش وسط اتاقم

رو زمین

مظلوم نشسته بود

و بااون لبخند نازش

سرم گذاشتم رو پاهاش

کف پاهاشو بوسیدم دستاشو بوسیدم

سرم ناز کرد تو چشاش نگاه کردم بش گفتم منو دوس داری

با نگاه معصومانش سرشو اورد بالا گف نع 

محکم فشارش دادم

وقتی داش میرف دودستی بام بای بای کرد

سرم ک رو پاهاش بود و نازم میکرد با دستای کوچولوش،بش گفتم دلم واست تنگ میشه...

رسیدن میترا زنگ زد گف علی رضا کلیداتو گذاشته تو وسایل جغجغه هاش واس خودش

امروز با فازمتر در کمد شکوندم 

با اژانس کلیدها رو امروز فرستاد همه کلیدام بود..




+خبر دادن حال طاها بهتره ولی هنوز ..

+خدایا مواظب بچه ها باش

+هوا بشدت سرد شده سرما خوردم 


همه چیز را از خود خدا بخواه ♥...
ما را در سایت همه چیز را از خود خدا بخواه ♥ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eaz-khoda-bekhah2 بازدید : 277 تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 ساعت: 22:14